29 octobre 2009
پاییز
تیکه ای شکسته از نور افتاده روی دیوار کنار پنجره، آفتاب دارد غروب می کند، ساعت چهار و ربع است. پاییز آمده. اول مهر بود. دو ماه بود که هیچ خبری از ب نبود. برایش ای میل زدم. "فردا اول مهره، دلم میخواست برات یه جامدادی دگمه ای بگیرم که بوی پلاستیکش دیوونه...