Canalblog
Editer l'article Suivre ce blog Administration + Créer mon blog
Publicité
Ailleurs
Publicité
Archives
21 décembre 2011

سی آذر- یلدا

یک«اینجا همه‌چی خوب است و با وجود آنکه کار کردن در عراق همیشه آسان نیست خیلی خوشحالم که برگشته‌ام. به منطقه سبز، جایی که سیاستمداران ساکن هستند، اصلا دسترسی نیست. باید از خیلی قبلتر وقت ملاقات گرفت و کلی مدارک امنیتی پر کرد. مسیحی‌ها هم اصلا حاضر نیستند با ژورنالیست‌ها حرف بزنند آن قدر که می‌ترسند. من خیلی امیدوار نیستم: در واقع دولتی وجود ندارد و تنها چیزی که وجود دارد ائتلافی حول منافع سیاسی-قبیله‌ای و مافیایی است. به نجف هم رفتم که پر از زائر ایرانی بود. اما در آن واحد، به نظر می‌رسد که نفرت از ایران چیزی است که عراقی‌ها را بیش از هر چیز دیگری به یکدیگر متصل می‌کند. هیچ کدامشان، حتی کسانی که به مقتدی صدر رای می‌دهند، نمی‌خواهد «خودفروخته به ایرانی‌ها» لقب بگیرد. اینجا کلی کالای ایرانی هست و عراقی‌ها از همین عصبانی هستند. آنها اجناس ترک را که گران‌تر هم هست، ترجیح می‌دهند. تهران حتی الکتریسیته و سوخت هم به عراق صادر می‌کند. این کشور هم‌چنان برایم بسیار جذاب و شگفت‌انگیز است، آدم حس می‌کند که ژئوپلیتیک دارد جلوی چشمانش شکل می‌گیرد...راستی پیشاپیش سال نوی میلادیت مبارک.»

دو«دیروز رفته بودم دارآباد، از یه جای بلندی ایستادم به نگاه کردن شهر، عین فیلم علمی تخیلی‌ها...یه شهری تا گردن تو دود، انگار آب گرفته باشه شهر رو. یه مشت برج فقط از لای دود کله‌شون زده بود بیرون. خورشید یه چیز کوتوله‌ی سرخ بود از پشت دود. بعد بالا رو که نگاه می‌کردی دود یواش یواش کم رنگ می‌شد، با شیب خیلی ملایم خاکستری می‌شد آبی. کاملن آخرالزمان، عین تصویرای هالیوودی پایان جهان. بعدش هم همین رو می‌خواستم بگم، چون دود نمی‌ذاشت خیابون ببینی هیچ تکونی هم نمی‌دیدی؛ نه آدم نه ماشین. فقط کله یه مشت برج وسط دود. خلاصه شما غربت رو سفت بچسب فعلن که شب یلدا دل خوش می‌خواد و ما نداریم...می‌دونم مال شما ناخوش‌تره از بیشتر ما. ولی لااقل زمین زیر پاتون سفته...».

امروز چهارشنبه است و  در پاریس هم‌چنان باران می‌بارد. یکی از گلدانهای پشت پنجره بعد از یک سال و اندی گل داده و  قرار است امشب بلندترین شب سال باشد.

شب یلدای همگی مبارک.
Publicité
Publicité
Commentaires
Publicité