7 août 2013
اواسط مرداد
پریشب حدود ساعت یک داشتم برمی گشتم خانه. هوا حال خوبی داشت. نه خیلی گرم و نه خیلی خنک. داشتم آواز می خواندم. یک لحظه به خودم آمدم و دیدم دارم تنهایی در خیابان آواز می خوانم و مدتها بود که دیگر برای خودم در خیابان نخوانده بودم. "با تو فراموشم می شه "،...