Canalblog
Suivre ce blog Administration + Créer mon blog
Publicité
Ailleurs
Publicité
Archives
19 janvier 2013

دی- بهمن

تا ساعت سه موندن در رختخواب. دیگه گریه نمی کنم. روزایی که فاصله ام با هر لحظه گریه کردن فقط سی ثانیه بود حالا دور شدن. اما می مونم توی رختخواب. بعد می پرم که برم دنبال کارام. یه کار، نه چند تا. لباس گرم می پوشم. توی راه سعی می کنم روزنامه بخونم. سعی می...
Publicité
Publicité
11 janvier 2013

دی

یک بار می نویسم از روزهایی که برای تو زندگی بود و برای من صدا و چند خط ای میل. یک بار می نویسم از کابوسی که دوباره شروع شد. می نویسم که باز از پله برقی های بلند ترسیدم. می نویسم که هر شب خواب دیوارهای نمور و کثیف و شیشه خرده و آشغال روی زمین دیدم و اضطراب...
9 janvier 2013

تهران-کوچه عطارد

نشستم جلوی چند نفر و دارم می گم بابای دوست عزیزم مرد. حالا بیدار شدم و دارم با صدا گریه می کنم. آشپزخونه اون طبقه چهار الان چه وضعی داره؟ اون فنجونای قهوه ترک چی؟ دل کوچیک و لرزون تو چی؟ باورم نمی شه دیگه صداشو نمی شنوم. این دفعه که بیام باز براتون پنیر...
Publicité