دستتو می بینم، دستتو می شناسم. بعد دقیق تر نگاه می کنم، خودتی...بعد لبش رو می بینم، می شناسم چونه و لبشو...بعد یه تیکه هم از دور می بینمش. خودشه. نفسم می گیره. بعد که این گنجشک کوچیک می یاد می شینه روی گلدون دم پنجره که دیگه از سرما خشک شده، گریه می کنم....