5 septembre 2010
خواب شهریور
همین کفش بالرینها پامه، با
جوراب شلواری مشکی. دارم لگد میزنم توی هوا، از اون لگدها که تا صورت یارو میرسه.
بعد قاب پنجره رو میگیرم میرم بیرون روی هره پنجره راه میرم. من از ارتفاع میترسم
ولی انگار اصلا مهم نیست. میرم بیرون و میآم تو. حالم خوبه. یکی داره نگام میکنه.
Publicité
Publicité
Commentaires