2 février 2013
فوریه
خواب میبینم دارم رانندگی میکنم و رانندگی اضطرابآور در خیابانهای تهران برایم راحتترین کار دنیاست. حتی جایی ویراژهای عجیبی میدهم، اما خیالم راحت است که هیچ اتفاق بدی نخواهد افتاد. گله گله ابر در آسمان تمیز و گاهی اشعه خورشید و من با خودم فکر میکنم که اسفند بهترین ماه تهران است. حتی اگر کوههای سرمهای گرداگرد را نبینم میدانم همچنان که هستند. در خانه هم که گاهی اکباتان است و گاهی فرح، راه میروم و از مامان میپرسم روکش کدام مبل را عوض کرده و یا مثلا ماشینش را کجا پارک کرده، میپرسم این ساختمان روبرو را کی خراب کردند و این غول قرمزرنگ را ساختند- اینجا دیگر در کوچه لالهایم در فرح.
بعد بیدار میشوم و فرزانه نوشته که تو در انفرادی هستی اما حالت خوب است. مترو میگیرم که برگردم خانه، ایستگاههای آشنای این شش سال و نیم خیلی غریبهاند.
هوای پاریس هم امروز مثل اسفندماه تهران است و آفتابی که از لای ابرها گاهی سرک میکشد. درختها بعضیشان در ماه فوریه شکوفه زدهاند. گلدانهایی که از سرما نجاتشان دادم سه تایشان مردند اما یکیشان دارد جوانه میزند، مصمم. گلدان اتاق تهرانم هنوز زنده است؟
تهران امروز در من است.
Publicité
Publicité
Commentaires